پـــــــــل رنگـــــین کمــــان

درست آن طرف بهشت جایی به نام پل رنگین کمان وجود دارد . وقتی حیوانی که به یکی از افراد این دنیا نزدیک باشد می میرد ، به پل رنگین کمان می رود . آن جا مرغزارها و تپه هایی برای تمام دوستان ویژه ما وجود دارد تا بتوانند در کنار هم بدوند و بازی کنند . مقدار زیادی غذا ، آب و نور خورشید تا دوستان ما گرم و راحت باشند . تمام حیواناتی که مریض یا مسن بودند ، سلامت و توان خود را باز یافته و آن هایی که آسیب دیده یا معلول بودند ، دوباره سالم و قوی شده اند . درست همان طور که از قبل آن ها را به یاد داریم ، حیوانات خوشحال و خرسندی هستند به جز یک مورد کوچک و آن این که همه آن ها برای شخصی که خیلی برایشان ویژه بوده ، کسی که مجبور بودند او را ترک کنند ، دل تنگ شده اند . آن ها همه با هم می دوند و بازی می کنند اما روزی خواهد آمد که ناگهان یکی از آن ها می ایستد و به دور دست نگاه می کند ، برقی در چشمان خیره اش و لرزشی بر اندامش از اشتیاق به وجود می آید . ناگهان او شروع به دویدن و جدا شدن از گروه می کند . روی چمن سبز پرواز کرده و پاهایش او را سریع و سریع تر پیش می برند و به شما نزدیک می شود . بوسه هایی از شادی مانند باران بر صورت شما نشسته و شما به چشمان حیوان خانگی خود نگاه می کنید ، چشمانی که بیش از همه به آن اعتماد دارید . وقتی شما و دوست ویژه تان بالاخره در این تجدید دیدار خجسته به هم ملحق می شوید دیگر هرگز جدا نخواهید شد . با اینکه زمان زیادی از زندگی تان گذشته ولی همیشه در قلب شما جا داشته و آن لحظه است که با هم از پل رنگین کمان عبور خواهید کرد .

یادش جاودان

ما می دانیم که از دست دادن یک دوست عزیز چقدر ویرانگر است . بنابراین ما این قسمت را برای انتشار یاد بود جهت قدردانی از این حیوانات خانگی به وجود آورده ایم که برای انجام این کار می توانید به قسمت ثبت یاد بود مراجعه کنید . همچنین دیدن پست های شما التیام بخش دل رنجیده دوستداران حیوانات خانگی می باشد . به یاد داشته باشید که زندگی یک چرخه است و فقط عشق واقعی باقی می ماند .

هر چیزی که ما عمیقاً دوست داریم ، قسمتی از ما می شود . ” هلن کلر”

لوسی یک گربه پرشین شیرین و دوست داشتنی بود . چند سالی می شد که پیش من بود و این اواخر به خاطر مشکلات تنفسی ، زندگی سختی داشت . عادت داشت ساعت ها سر جای خودش لم بده و در حالی که تو خونه مشغول کارام بودم با چشاش منو دنبال می کرد . اون عاشق خوردن مرغ بود ولی از ماهی اصلاً خوشش نمی آمد . وقتی چشمم به جای خالیش گوشه اتاق می افته ، دلم واقعاً می گیره . تحمل نبودنش خیلی سخته و گاهی از روی عادت صداش می کنم ولی دیگه کسی نیست که به این صدا کردن پاسخی بده .

1 دیدگاه

پاسخ دادن به بهاره خرمی لغو پاسخ

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *